جدول جو
جدول جو

معنی حرف تعلیل - جستجوی لغت در جدول جو

حرف تعلیل
(حَ فِ تَ)
در دستور زبان عرب ’ل ’ است که چون بر اسم درآید آخر آن را مجرور سازد: نصحته للتأدیب ، و چون بر فعل مضارع درآید آخر آنرا منصوب سازد: نصحته لیتأدب . و بهر حال معنی علت و دلیل را رساند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسن تعلیل
تصویر حسن تعلیل
در ادبیات در فن بدیع آوردن علت یا دلیلی غیرواقعی ولی مطبوع و دلپذیر برای مطلب یا موضوعی، برای مثال خوشم از گریۀ خود گرچه همه خون دل است / زان که بوی تو ز هر قطرۀ خون میآید (امیرخسرو)
فرهنگ فارسی عمید
(حُ فِ تَ)
رجوع به حروف چرائی و حرف تعلیل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ تَ)
شمس قیس گوید: تاء و راء است که در اواخر صفات معنی ترجیح و تفضیل دهد، چنانکه عالم ترو توانگرتر. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 167)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِتَ)
حرف تعجب. شمس قیس در عنوان حرف تعظیم و تعجب گوید: الفی است که در اواخر بعضی نعوت فایدۀ تعظیم و تعجب دهد، چنانکه پاکا آفریدگارا، بسا مال که فلان دارد. و چنانکه شاعر گوید:
اگر شاه غازی نکردی هنر
ور ایزد مر او را ندادی ظفر
تباها که دین محمد شدی
سیاها که محراب و منبر بدی.
(المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 155)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ تَ)
ارتیکل. حرفی است که بر سر اسم درآید تا آنرا معین سازد، در برخی لغات حرف تعریف مذکر و مؤنث را نیز بیان کند مانند زبان فرانسه و در برخی دیگر فقط شخص آنرا معین سازد چون زبان عربی و انگلیسی، و در برخی لغات چون فارسی حرف تعریف بکلی از میان رفته است. در دستورزبان عرب الف و لام حرف تعریف است. سیوطی گوید: و آن گاهی معنی استغراق افراد جنس دهد و آن در صورتیست که بتوان کلمه ’کل’ به معنی حقیقی بجای آن نهاد و گاه معنی استغراق صفات افراد یک جنس دهد اگر ’کل’ به معنی مجازی جانشین آن گردد، و گاه معنی بیان حقیقت دهد اگر ماهیت کلمه را نشان دهد. (بهجهالمرضیۀ سیوطی). و هرگاه الف و لام دلالت بر شی ٔ معهود کند، آنرا الف و لام عهد یا ’لام عهد’ خوانند و آن نیز بر سه قسم است: عهد ذهنی، که در ذهن معهود باشد و عهد حضوری، که حاضر در مجلس باشد و قابل اشاره بود، و عهد ذکری، که قبلاً ذکر شده باشد. برخی از اسماء همیشه با الف و لام بکار روند چون: اللات. حرف تعریف بر اسمهای معرفه درنیاید مگر در برخی از علم ها که اصلاً معنی صفتی داشته باشند. (از بهجه المرضیه فی شرح خلاصه الالفیه)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ تَ یَ)
حرفی که فعل لازم را متعدی سازد و آن الف و نون است. شمس قیس گوید: در اواخر اوامر صحیحه فایدۀ تعدیت دهد، چنانکه بخندان و بگریان و برخیزان. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ تَ)
نزد اهل بدیع از محسنات معنویه است. و آن چنان است که برای وصفی علتی دعوی کنند که مناسب آن وصف باشد، اما به اعتباری که لطیف و در عین حال غیرواقعی باشد. یعنی در انتخاب علت با مراعات دقت و لطافت نظر کند و علتی بیاورد که در نفس الامر، آن علت موافقت با وصف نداشته باشد. و اگر واقعاً علت با وصف موافقت اصلی میداشت، جزو محسنات شمرده نمیشد. چه در آن صورت تصرفی بکار برده نشده بود. مانند آنکه بگویند: فلان برای دفع ضرر دشمنان خود را کشت. این جمله از حسن تعلیل خارج است. و با ذکر این نکته فساد آنچه گفته اند که این توصیف غیرمفید میباشد، ظاهر میشود. زیرا اعتبار همواره غیرحقیقی است. و اگر چنان بود که توهم کرده اند، لازم می آمد که همگی اعتبارات عقلی غیرواقع باشند. واین صنعت بر چهار قسم است، زیرا صفتی که برای آن علتی مناسب آورده شده، یا ثابت است یا غیرثابت است و میخواهند آن را ثابت کنند. صورت اول نیز دو وجه است: وجه اول طوریست که عادهً برای وصف علتی اظهار نشده هرچند که در واقع خالی از علت نیست، مانند این شعر:
لم یحک نائلک السحاب و انما
حمت به فصبیبها الرخصاء.
یعنی ابر مانند بخشایش ترا ندارد بلکه از عطا و بخشایش تواو را تب لرزه گرفته، چه تو را در بخشایش از خود بالاتر مشاهده کرده است. و از این روی است که آنچه از ابر ریزش میکند، باران نیست، بلکه عرق تب لرز است. پس ریزش باران از ابر صفتی است ثابت مر ابر را و در عرف و عادت علتی برای آن اظهار نشده. اما در این مورد علت ریزش باران را عرق تب لرزه ای که از عطای ممدوح عارض شده، قرار داده است. وجه دوم آنکه برای آن صفت علتی اظهار شده غیر از علت مذکور. مانند این شعر:
ما به قتل اعادیه ولکن
یتقی اخلاف ما ترجوا الذناب.
یعنی ممدوح دشمنان را برای دفع ضرر از خود نکشت، بلکه امیدواری دوستان او را به کشتن ایشان برانگیخت. صورت دوم یا ممکنه است، مانند این شعر:
یا واشیاً حسنت فینا اسائته
نجی حذارک انسانی من الغرق.
و یا غیرممکنه است، مانند:
لولم تکن نیه الجوزاء خدمته
لما رأیت علیها عقد منتطق.
و این بیت ترجمه بیت پارسی باشد که گفته اند:
گرنبودی عزم جوزا خدمتش
کس ندیدی بر میان او کمر.
پس نیت کردن جوزا قصد خدمتگزاری ممدوح را غیرممکنه است. و به حسن تعلیل ملحق کرده اند، سخنی را که بنای آن برشک و گمان باشد و چون مبنی بر شک بوده آن را از حسن تعلیل خارج دانسته و الحاقی شمرده اند چه در آن ادعا و اصرار است و شک منافی آن باشد. مانند آنکه بگوئی: کشتن فلان مر فلان را برای خشنودی دوستداران بوده چنانچه در مطول بیان شده است. (کشاف اصطلاحات الفنون) (مرآت الخیال ص 113) :
لاله که بدل گره شدش دود
از آه من است حسرت آلود.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به حسن التعلیل شود
لغت نامه دهخدا
وهانواژه کلمه ای که بر علت و دلیل دلالت کند مانند (ل) و (مر) در فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرف تعریف
تصویر حرف تعریف
حرفی که بر سر اسم در آید تا آنرا معین سازد
فرهنگ لغت هوشیار